۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

خاطره های دانشگاه

"استاد از جلو ! استاد از جلو!"
"استاد اون دفعه از عقب کردین!این دفعه نوبت جلوست بابا!"

**فریاد گوشخراش من از ته کلاس زبان وقتی ترم یک دانشگاه بودم واستاد میپرسید که امروز حل تمرینها رو باید از کجای کلاس شرو ع بکنیم ...
احتمال میدهم اون موقع لوزه هام قابل دیدن بودند و شمارش دندانهایم هم امکان پذیر بود! 
و تعجب من از نگاه همکلاسیهای مذکرم که چرا برمیگردند سمت من و پقی میزنن زیر خنده!
وقتی تو صف اتوبوس بودیم که برگردیم فهمیدم به تنهایی خالق چه شاهکاری بوده ام!و با دوستام زدیم زیر خنده!
نکته این قضیه این بود که بجز معدود دوستان خودم هیچکدوم از دختران همکلاسی جریان رو نفهمیدند!!!

۱ نظر:

  1. واي مردم از خنده، خيلي خيلي باحال بود...ارزش يه لايك گنده رو داره

    پاسخحذف