۱۳۹۱ اسفند ۳۰, چهارشنبه

اسکندر

نمیدونم عصر چندمین روز فوت ننه جون بود؛ سوم ؟ چهارم؟ یا شاید هم هفتم!
همه نوه ها دور حوض آبی رنگ خونشون نشسته بودیم و داشتیم چرت و پرت میگفتیم.
هممون ننه جون رو عاشقانه دوست داشتیم اما خب غم بچگیهام کوتاهه و کافیه سرت به جایی گرم بشه تا سریع جای غمه با یه لبخند عوض بشه.
ماهم که هم قشر کارمند و کارگر اون دوره بودیم!از اونها که خیلی هنر میکردیم سه ماه یکبارهم زورمون به خوردن کباب نمیرسید و حالا ظهر یک ناهار تپل و چرب و چیلی خورده بودیم و تتمه معده روهم با شیرینیها و خرماها و میوه هایی که مهمانان عزیز بنا به رم اون دوره برای خانواده متوفی آورده بودند پر کرده بودیم.
بعد حالا موقع حرف زدن با اون معده های پر آروغ هم بود که میزدیم! ( شما که غریبه نیستید اون موقعها هنوز اهل چس کلاس و اه و پیف گفتن نبودیم و باهنرنمایی هرکدام از بچه ها شلیک خنده بود که  سر میدادیم) و آقاجونی داشت داد میزد سرمون که الآن آسمون خدا بخاطر قهقهه های ما نوه های بیشعور به زمین خواهد رسید و چنین خواهد شد و چنان!( البته با ادبیات مخصوص آقاجون که در یک جمله به ندرت فحش و لقب وجود ندارد و بجای ضمایر و سامی ما از واژگانی چون : دختره شتر و پسره مارمولک و... استفاده میکرد.)
بعد بهزادی گفت چرا ما هر وقت آروغ میزنیم یه چیزی نگیم که آروغه آهنگین بشه؟
داداشم گفت تو دبیرستان بچه ها که آروغ میزنند میگند: اسب!حیوانی است نجیب! با پاهایی عجیب!
بهزادی گفت نه! نوآوری!
و بعد این خلاقیت را به خرج داد و در دوآروغ  پرضرب فرمودند:
اسکندر!
اسبها رو زین کن!

و ما کف و غلیظ کردیم و بسیار شادیها نمودیم و این شعر شد سرمصرع همه آروغهایمان! و بزرگترها از دست ما تخم سگهای بیشعور جان به لب شدند و پند و اندرزهای بسیار...
بزرگ که شدیم آروغ را در یک جمع تک جنسیتی و برای مسخره بازی میزدیم و خودبه خود نگرانی بزرگترها رفع شد.
بهزاد بعدها بادختری ازدواج کرد که فامیلش « اسکندری» بود و ما مطمئن که دیگر اسکندر از صفحه واژگان بهزادی حذف خواهد شد.
اما بهزادی باحال تر و بچه پرروتر از همه ما در آمد واتفاقا مشکل آروغ زدن در جمعش تا به امروز رفع نشده!
و در جلوی چشمان متعجب من ازهمان دوره نامزدی میخش رو محکم کوبید و جلوی زنش چنان آروغی زد که من موندم این دیگه کوجا بود و بعد باخیال راحت رو به خانومش کرد و گفت:
اسکندری!
اسبها رو زین کن!

و خانمش از خنده ریسه رفته بود. :|

۱ نظر:

  1. سلام.
    قلم شیوای شما را ارج می نهیم.
    به ما در پاتوق سینمای کلاسیک و دوبله فارسی بپیوندید.

    یکی از طرفداران شما

    پاسخحذف